...
: اول اینکه
بدونه هیچ دلیلی فقط از دیدنه این عکس لذت ببرین
بدونه هیچ دلیلی فقط از دیدنه این عکس لذت ببرین
: دوم اینکه
می خوام یه چیزی بگم / مثلاً
نگاه به پشت سر اصولاً برام تجربه لذت بخشی نیست . این رویارویی به ظاهر گریز ناپذیر دوباره و دوباره با اون پرونده قطور از اشتباه ها و حماقت های متعدد , پل های شکسته برای همیشه , روابط پوشالی , وعده های توخالی چه از طرف خودم به خودم و چه از طرف دیگران به من و نیز من به دیگران , فرصت های از دست رفته و باز نیومده , لغزش ها و غفلت ها و بسیاری چیز های عذاب آور دیگه
با این حال هر وقت حالم اونقدر خوب باشه که بتونم نگاه واقع بینانه تری نسبت به گذشته بندازم خیلی چیزها برام روشن تر می شه / از چمله این که می فهمم واقعاً همه اون روزها / اون وقایع / و اون آدم ها باید می اومدن و می رفتن تا سیکلی لازم و حیاتی طی بشه / تا بتونم اون چه رو که باید تجربه کنم بیاموزم و زندگی کنم / همه اون سرگشتگیها و حیرانیها / ستیزه ها و جنگ ها با خود و دیگران / اون دیوونه بازی ها و حتی علافی ها و ول گشتن ها / چزئی از من بوده / از گذشته ام / زندگیم و خودم / بی وجود هر کدوم از اینا یه چیزی شکل نمی گرفت / یه جای کار ناقص می موند و می لنگید و من هم نمی فهمیدم / بعضی وقتا فکر می کنم وقتی به سالخوردگی برسم / اگه برسم – همین نگاه و آرامش حاصل از اون شاید تنها چیزی باشه که بتونه تسکینم بده
فکرشو بکنین / مثلاً تنهایی / تنهایی مطلق و تمام عیار جداً تجربه هولناکیه / اون حس جانکاه و توصیف ناپذیر بی تکیه گاه بودن / معلق بودن عین یه پری / که همین طور بی هدف توی هوا می لرزه و میچرخه و نمی دونه به کجا می خواد بره / یا اصلاً کجا رو داره که بره / تنهایی ناب / تنهایی محض و بی کم و کاست / ولی باز هم فقط تو چنبره یه چنین تنهائی ترسناکی هست که آزمودن خیلی چیزها , از سر گذروندن بسیاری از عواطف و اندیشه های البته دردناک که اما باز هم واسه تکمیل اون پازل لعنتی شخصیت لازم هست میسر میشه/ تنها با رفتن به نهایت ها و بی نهایت هاست که میشه از خویش برگذشت و به چیزی , جوهره ای , واقعاً ارزشمند دست یافت که تنها چیز ارزنده تو این زندگیه به ظاهر بی معنا ولی تو باطن برتافته از تارو پودهای ظریف , بسیار ظریف ( اونقدر که اغلب نمی تونیم ببینیمش ) هست
واسه همینه که نگاه کردن به پشت سر حتی اگه لذت بخش هم نباشه – که معمولاً نیست – ولی گریز ناپذیر و واجبه / حداقل واسه اون که بفهمیم تا چه حد به تجربه ها و آزمون ها تن سپردیم / و تا چه حد می تونیم با دست زدن به تجربه ها و چالشهایی که از اونها غفلت کردیم , حفره های روحی و شخصیتی مون رو پر کنیم
: سوم اینکه
... یه جورایی فکر می کنم همه اون چیزایی که اون بالا نوشتم
: چهارم اینکه
دو روزه یه نتیجه اخلاقیه توپ گرفتم ... آقا سخته دل همه رو بدست آوردن / نمیشه اصلاً
: پنجم اینکه
رو تازه دیدم , چه موسیقیه مشتی داره Captain corelli `s Mandolin
<< Home