تابستان هفتاد و سه
این چند ساله هر وقت اومده ام مطب دندونپزشکی نتونسته ام ذهنم رو به بند بکشم تا فلاش بک نکنه به تابستان 73/که دکتر اولی گفت دندونات باید ارتودنسی بشه / بعدش یه سالی می رفتم پیش دکتر بهرمان / بعدش سه سالی پیش دکتر صفویه و چه و چه / اولی فقط گفته بود مراقبت و نگفته بود حین ارتودنسی لثه و دندون آسیب پذیر تر می شه و مراقبت هم نه یعنی سه بار مسواک در روز بلکه ده بار / حقش نیست سیل ناسزا نثارش کنم ؟/ اولی رو می گم که یا حاذق نبود یا فارسی اش خوب نبود یا بی توجه بود یا هر سه بود / که بود و نگفت آسیب پذیر تر می شه و حاصلش شش سال دوندگی بوده با درد و هزینه سنگین
تابستان نود و سه
می رم دندونپزشکی که دندون بکارم / ایمپلنت / لثه رو می شکافند / تو حاشیه استیل چراغ اطاق عمل که مثل آینه است دقیقاً دیده ام که لثه رو می شکافند / استخوان رو سوراخ میکنن / با دریل / پیچ رو ( دقیقاً پیچه ) با پیچ گوشتی می چرخونن تو سوراخ تا فرو بره و بشه پایه دندون/ ... / و حالا که عکس دهانمو نگا می کنم تو فک پایین هشت تا پیچ هست / آدم آهنی / هشت تا پیچ / پایه شونزده تا دندون/ و این آخرین مرحله است / تا یکی دو روز دیگه کار تموم می شه / تموم می شه واقعاً؟
...
صدای مته / از دهانم خرده های دندون شکسته بیرون می ریزه و پیچ ومهره و قالب و چرک و خون ... حالا که آخرین مرحله است / حالا که می خوام دردها رو فراموش کنم و یه نفس راحت بکشم / درست در آستانه بهاری شدن دندونا / آخرین رادیوگرافی نشون می ده که یکی از ایمپلنت های مرحله اول وضعش خرابه / استخوان تحلیل رفته و ... / باز جراحی لازم است و ترمیم
...
...
پدر بزرگ در آستانه دهه چهارم عمرش بعد از اولین شب بی خوابی دندون درد / همه رو سپرد به کلبتین دندون پزشک و باقی عمرو با دندون عاریه سر کرد
دندون عاریه دندون عاریه است دیگه / دندون خودت نیست / معایب و مشکلات خودشم داره ولی سالها رنج و گرفتاری نداره / .../ پدر بزرگ کم طاقت تر بود یا من؟ او واقع بین تر بود یا من ؟ او به ترمیم و اصلاح دندوناش دل نبست و من دل بستم و تحمل کردم