پناه
روزهای در کردن خستگی
نهایت آسودگی
وعدم دستهای بیش از حد پیدا و ترسانم
...
خیالم تاب بر می دارد
این همه خوشبختی مشکوک...!؟
...
پناه می برم به خواب
صورتم تکثیر می شود
روی قطعه های خودم
اقیانوسی از وهم آب
رویای خیزاب
کابوس گرداب
از آب می گیرندش
روی دستهایم می میرد
...
دوباره به دنیا می آیم
خیالم تاب برداشته بود
پناهی نبود
حتی به خواب
نهایت آسودگی
وعدم دستهای بیش از حد پیدا و ترسانم
...
خیالم تاب بر می دارد
این همه خوشبختی مشکوک...!؟
...
پناه می برم به خواب
صورتم تکثیر می شود
روی قطعه های خودم
اقیانوسی از وهم آب
رویای خیزاب
کابوس گرداب
از آب می گیرندش
روی دستهایم می میرد
...
دوباره به دنیا می آیم
خیالم تاب برداشته بود
پناهی نبود
حتی به خواب
<< Home