Monday, March 20, 2006

... یادته


دیروز از کنار کوچه اسرارمون گذشتم که پر از خالی عطر اقاقیاست
یادته وقتی بارون می بارید سطح کوچه پر از اقاقیا می شد
و عطر اقاقیا همه جا رو فتح می کرد
اصلاً واسه همین راهمون رو دور می کردیم تا از کوچه اسرار رد بشیم
یادته … من دستم تو دستت … یه شلوار جین مارک وطنی به پام
یه پولیور دست بافت به تنم
یادته … من دستم تو دستت
امروز آسمون سیاه و سفید و ابرهای آشوب زده و نم نم باران ، نشت بهار
یاد امنیت روزهای کودکی ، یاد جیب های پر پول کودکی
شب جمعه ، سینمای بی ستاره ، فیلمهای اکران نوروزی
یه ساندویچ کالباس با جعفری و پیاز خرد شده و خیار شور و … خردل
و همه اینها یعنی هجوم بی لجام یادهای امن عید
یادته دیگه … من دستم تو دستت
با هم … زیر بارون
روی فرشی از اقاقیا … زیر چتری از اقاقیا … در عطر نمناک اقاقیا