... هدیه... تا نینا
...
چراغها را خاموش می کنم
آرام میایم کنارت دراز می کشم
نفس می کشم ... آرام
مبادا صدای نفسهایم بی خوابت کند
خواب از چشمهایم فرار می کند
بلند می شوم
نگرانم بیدارت کنم
خوابت سبک است
قدم هایم را آهسته برمی دارم
می روم کنار پنجره
در تراس را باز می کنم
آرزوهایم را می سپارم به باد
برگهای شمعدانی توی گلدان هم خوابیده اند
نوازششان می کنم
انگار روح تو را می نوازم تا تو دستهایت را به باد بسپاری
و باد
جانی دوباره بگیرد
شهر در خواب است
تمام شهر , جز من
باد پائیز در موهایم می رقصد
برمی گردم کنارت دراز می کشم
چطور می توانی اینقدر آرام بخوابی
چشمهایم را می بندم
شروع می کنم به شمردن نفسهایم
از ده تا ... صفر
دوباره از سر می گیرم
همچنان خوابیده ای
خوابت آرام است , سبک
با انگشتانم آرام روی پیشانیت می کشم
قدیمی ها می گویند : پیشانی بلند , بختش بالاست
و تو
خوشبخت ترینی
خوابیده ای
باد پائیز همه را به خواب برده
جز من
جز من که
... نگهبان خواب توأم
هاله 24/9/2006
چراغها را خاموش می کنم
آرام میایم کنارت دراز می کشم
نفس می کشم ... آرام
مبادا صدای نفسهایم بی خوابت کند
خواب از چشمهایم فرار می کند
بلند می شوم
نگرانم بیدارت کنم
خوابت سبک است
قدم هایم را آهسته برمی دارم
می روم کنار پنجره
در تراس را باز می کنم
آرزوهایم را می سپارم به باد
برگهای شمعدانی توی گلدان هم خوابیده اند
نوازششان می کنم
انگار روح تو را می نوازم تا تو دستهایت را به باد بسپاری
و باد
جانی دوباره بگیرد
شهر در خواب است
تمام شهر , جز من
باد پائیز در موهایم می رقصد
برمی گردم کنارت دراز می کشم
چطور می توانی اینقدر آرام بخوابی
چشمهایم را می بندم
شروع می کنم به شمردن نفسهایم
از ده تا ... صفر
دوباره از سر می گیرم
همچنان خوابیده ای
خوابت آرام است , سبک
با انگشتانم آرام روی پیشانیت می کشم
قدیمی ها می گویند : پیشانی بلند , بختش بالاست
و تو
خوشبخت ترینی
خوابیده ای
باد پائیز همه را به خواب برده
جز من
جز من که
... نگهبان خواب توأم
هاله 24/9/2006
<< Home