Thursday, June 01, 2006

چه زندگی شگفت انگیزی

نمی دونم جایی تو دنیا هست که مردم به اندازه مردم ما تو لابلای حرفهای روزمره شون قسم بخورن یا نه / گاهی قسم ها بدون اینکه خود گوینده بدونه ، ناخواسته و طبق عادت میان کلمه ها و جمله ها راه پیدا میکنن/ مثل کلمه چیز که بدون توجه به معنای واقعیش جزء مهمترین کلمات ادبیات روزمره ما شده. ما قسم می خوریم چون احساس می کنیم شنونده بی قسم حرفمون رو باور نمی کنه / اگه شنونده رو نشناسیم و اون هم ما رو نشناسه مجبوریم واسه اثبات راستی و صداقت گفته مون قسم های بیشتر و موکد تری بخوریم / در واقع از قبل و پیشاپیش می دونیم شنونده ای که هنوز نشناختیمش و او هم ما رو نمیشناسه به ما بی اعتماده / پس اساس ، بی اعتمادیه / مگه اینکه خلافش ثابت شه/
.../
زندگی تو محیطی که اعتماد نکردن شرط عقله و اعتماد (ورزیدن) بی احتیاطی / آروم آروم ناامنی روانی رو باعث می شه / انگار یه جورایی ما تو جرم خیز ترین نقطه دنیا زندگی می کنیم / دیگه کمتر ماشینیه که مجهز به دزدگیر نباشه / روی دیوار اکثر خونه ها نرده آهنی نصب شده / هیچ سقا خونه ای نیست که کاسه اش زنجیر نشده باشه / بیشتر پنجره های خونه های مسکونی دو پرده ای هستن / غالباً یه پرده تور / زیر اون یک پرده سفید و ضخیم
.../
اینا همه شدن یه فرهنگ / معماری شهر ما انگار بدون نرده و حفاظ یه چیزی کم داره ( اینو رئیس دفترمون گفت امروز ) هر چند به لطف ذوق ایرونی ما نرده های آهنی سر دیوارها رو با گل های فلزی و حفاظ پنجره ها رو با فرفورژه ( می آراییم ) تا ( بپنداریم ) همه اینا واسه زیبائین / نه ایجاد امنیت/ این همه آدم که واسه همین ناامنی ها می زارن می رن از اینجا و تازه از همه غم انگیز تر که « اتوپیای » طبقه متوسط مردم این (سرزمین کهن ) شده جایی به اسم دبی ( که می گن تقریباً با من همسنه ) / یه عده ای می رن / خیلی ها می مونن / اما اونا که به هر دلیل موندن سعی می کنن امنیت رو تو چهار دیواریه خونشون تأمین کنن/
.../
آرزوی داشتن استخر خصوصی تو خونه به جای استفاده از استخرهای عمومی / داشتن یه باغچه کوچیک تو یه حیاط پنجاه متری عوض رفتن به پارک / گذاشتن تلویزیون های پنجاه شصت اینچی تو اتاقهای ده بیست متری عوض رفتن به سینما / و.../ ... / جور کردن همه امکانات تو مقیاس یک صدم یا یک دهم تو خونه / فقط واسه اینکه مجبور نشیم خیلی بریم بیرون / وسط این همه نا امنی /
.../
ولی فقط تصور کن که تو اون چهار دیواری که خودت ساختیش هم احساس امنیت نکنی