Friday, May 26, 2006

یه هندونه در باز

نه اینکه بد بودن با خوب بودنش رو بگم ها / فارغ از خوبی و بدی / روزهامون شده اند شبیه هم / گوش و ذهنمون پر شدن از خبرهای سیاسی / فرهنگی / اجتماعی / اقتصادی / ورزشی / ... / که همه شبیه هم و شبیه قبلیهاشون هستن/ حالا دیگه بدون باز کردن صفحه حوادث روزنامه ها هم می شه حدث زد با چه خبرهایی روبرو می شیم/ جنون گاوی رفت / جاشو داد به آنفولانزای مرغی / اونایی که قبلاً می گفتن کباب نخورید و اگه مجبورید جوجه کباب بخورید / حالامی گن جوجه کباب نحورید و اگه مجبورید کباب بخورید/ هنوز درباره موی کوتاه یا بلند و ژل دار ورزشکارا شوخی نوشته می شه و همچنین از رانندگان « عزیز » درخواست می شه تا با رعایت مقررات و صبر و آرامش ، سفرهای خوشی داشته باشن و از سفرهای غیرضروری درون شهری اجتناب کنن و اگر ماشینشون تک سرنشین هست سعی کنن که تک سرنشین نباشه و .../ و از همه بدتر هر سال کلی « بزرگان » می میرن ( نه فوت نمی کنن "می میرن " ) و ما هم هر سال آرزو می کنیم که ای کاش دیگه هیچ بزرگی نمیره / و هر سال هم تجربه نشنون می ده که احتمال وقوع این آرزوی ما زیاد نیست و به نظر می رسه مردن بزرگون عین مردن بقیه مردم (که « پشیزی » ارزش ندارن ) همچنان ادامه داشته باشه .../بهر حال باید مراقب و هوشیار باشیم / همه جا / همه وقت / مثلاً تا قبلاً فکر می کردیم فقط تو مکان خاصی مثل هواپیما باید مراقب و هوشیار بود اما « چرخش بی پروای زمین » به ما نشون داد که مراقبت و هوشیاری زمان و مکان نمی شناسه و بهتره همه جا ، حتی وقتی تو خونمون خوابیدیم هم مراقب باشیم / چون کافیه خونمون تو مسیر سقوط هواپیمایی / چیزی / ساخته شده باشه و تا این آخریه .../ کاریکاتور و / مانا و ... / اعتراض .../
دیشب فکر می کردم این نوشته تا اینجاش خوبه واسه یه پست جدید / بدون هیچ نتیجه گیری اخلاقی / اما من عاشق هپی اندم دیگه .../ واسه همین صبح زود از خواب بیدار شدم / تو آینه که دیدم خودمو / تلخی موقر موهای دستی نقره ای شده ام هم دیگه رفته بود / چون خوابم نمی آومد تصمیم گرفتم واسه قدم زدن برم پارک ( اگر چه هر روز واسه رفتن سر کار قدوم مبارک ما هی می گذره از این پارک / هی می گذره از این پارک ) پارک شلوغ بود و چمعیت زیادی اون وقت صبح تو پارک بودن / عده ای می دویدن / عده ای قدم می زدن / عده ای نرمش می کردن و عده ای راکت به دست و عرق کرده بدمینتون بازی می کردن / پسرا موقع والیبال توپا رو جوری پرتاب می کنن که عمداً ( استغفرا... ) بخوره به دختری و ... / .../ و بلند گوهای پارک هم هی اخبار صبحگاهی پخش می کردن/ اما اون جمعیت سرحالی که تو پارک بودن کاری به کار اخبار نداشتن و ورزششون رو می کردن / ... / یک دو سه چهار .../ یک دو سه چهار .../ واسه قدم زدن رفته بودم / ولی دیدم لابلای درخت های پارک در حال دویدنم / باید بیشتر به پارک برم / بیشتر از هر روز صبح / بهار پارک ها زیباتر می شن/فارغ از خوبی و بدی / روزهامون شده اند شبیه هم ؟/