Thursday, May 11, 2006

... / مخفی / هاله / المیرا


خیال میکنین کجا بودیم / تو یه شعبه مک دونالد استاندارد در منهتن / یا دست کم تو پیتزا بوف شعبه تجریش / نه / ما تو باغ فین کاشان بودیم / یعنی تو باغ فین کاشان / هم / بودیم
اونوقتی که بارون می اومد / ما عین آدم انسان کف دستمونو که نگرفتیم زیر بارون / روسریمون شده بود حفاظ دوربین مردم / تا زیر آسمون بارونی باغ فین کژ و مژ نشه یه وقت / ولی قایمکی دستمونو کاسه کردیم تا یکی از قطره های ریز بارون که با وقفه فرود می آمد مال ما باشد/ آب روی حوض فین / هزاران هزار قطره / هزاران دایره از هزاران قطره باران بر سطح آب حوض / که انگار شعر چاپ نشده ای از سهراب سپهری بر آب بود/ وقتی رفتیم تو حمام / از درون حمام صدای حقیقت از پس همه دیوارهای سکوت و موانع تحریف پژواک می اومد / - راجع به این موانع تحریف یادم باشه یه روز توضیح بدم - /
...
اونجا ته حموم بود به خدا /عزت الدوله گفت : خون امیر فرش حمام شد / امیر نیمه جان شده بود / فراش باشی جرأت کرد و با چکمه آن قدر به پشتش زد که کمرش شکست / امیر بی جان به زمین افتاد /
...
اونجا ته باغ بود به خدا / پر از فینگیلیهایی که با جین ترکی و نایک مدل بازار سید اسماعیل شعرهای متال زمزمه می کنن و شماره می خوان ازت/ نه عین باغ ملک آیدین آغداشلو / یه باغ پاره پوره / تیغ تیغی / بدون بلبل / نه عین باغ ملک /
...
خوب حالاچقد می شه آقا ؟/... بیست تومن دیگه ...؟/ نه یکم طول کشید می شه بیست و پنج تومن / ... / من حواسم به یکم گفتنش بود / یکم به کسر ک / نه نه / به ریشهای چند روزه اش بود حواسم که نامنظم درآمده بود /
...
ساعت سه نصف شبه / کاش خوابم می برد / چه گندی زدم آخر سری / خسته ام و پاهام توی کفش باد کرده / چشم هام رو می بندم
...
در خانه آهسته باز می شود و حسی خوب مثل لحاف گرم و نرم کودکی روی بدن خسته ام می نشیند/ پشت این در ( یکی از درهای رحمت ) ، دنیا امن و آشنا در انتظارم است / دستهایی مهربان کوله ام را میگیرد / احساس آرامش می کنم / و – اتوبوس – با دنیای شلوغ و سخاوتهای بومی اش / با مسافرهای زرنگ و بازنده اش / با جدالهای مرسوم و خستگی هایش / با مهربانیهای هاله و المیرایش / با عداوتهای کودکانه الکی اش و آن بازی قدیمی ناتمام / از یادم می رود
...
این توصیفات مغشوش هیچکدومش مال خودم نیست / تابلویه دیگه بابا/